عید...




این اولین عیدیه که نیستی کنارم

تحویل سال اوله تورو ندارم

وقتی صدایه تو نمی رسه به گوشم

دیگه چه فرقی میکنه که چی بپوشم


دلم واسه هیچکی بجز تو تنگ نمیشه

یه چیزایی یادم میمونه تا همیشه

سال جدید رو بدون تو چطور تحویل بگیرم ... داغ بوسه هایه لحظه تحویل سال همیشه روی گونه هام میمونه ... دلم برات تنگ شده مادربزرگم.. کنارم نیستی اما عیدت مبارک

سال نو پیشاپیش مبارک...

ناگهان

در میان صحبت این و آن

من "ناگهان"

طوری غریب

دلم رایت تنگ می شود

چه اتفاق عجیبی ست

این "ناگهان"

...

خدایا...

یکبار هم تو پا در میانی کن برای خوشبختی ام

پای تو که در میان باشد همه آدم ها پا پس می کشند.

بگذار یکبار بگویم برای کنار هم بودنمان اول خدا شروع کرد.

بگذار بزرگترین مقصر خوشبختی ام تو باشی

تا دیگر از آدمهایت نترسیم...

خدایا.... منتظرت می مانم

دل...



همیشه بر آنم که دل کسی را نشکنم

اما وقتی به خودم نگاه می کنم

تکه تکه ام....!!!

خدایااااااا

چ بر سر دنیایم آمده اس؟


حالم ...روزگارم...دنیایم ..خوب نیست.

هیچ چیز خوب نیست

مگر نگفته بودی بخوان مرا اجابت کنم شمارا....

گم کرده ام...همه چیز را..خودم را..حالم را...تو را

فانوست را پایین تر بگیر...راهم تاریک است.میترسم

این روزها

این روزها خوابم نمی آید...


فقط میخوابم


که بیدار نباشم!


چقدر تظاهر کردن و نقاب خنده داشتن خفه کننده و سخته......

حال من...

خدایا.....نگرانم نباش

حالم خوب است

فقط گاهی چشمانم بی اختیار می بارند

باور کن حالم خوب است...ببین لبخند میزنم

فقط شبها به چشمانم نگاه نکن...بگذار به دیوار خیره شوند و بگریند تا بمیرند

می بینی خدا چقدر حالم خوب است؟؟؟؟

فقط با خواب هایی که میبینم هرشب پیر میشوم


میدانم کابوس میبینم... یک روز بیدار خواهم شد...میدانم

خیلی

خدایا حواست به گریه های زیر پتویم هست

یا تو هم فکر میکنی خوابم؟؟؟!!!!.....


یادته.....

عید پارسال از بیرون اومدی و دیدی گریه کردم و برای اولین برا اشکمو دیدی

پرسیدی چی شده؟؟؟ گفتن دستش رفته لا در ماشین...

سریع رفتی و اسپند دود کردی و اوردی دور سرم چرخوندی و گفته چشمش زدن نوه امو...امروز خوشگل شده بود

مادربزرگم یادته؟؟؟؟؟...


حالا بدون تو گریه میکنم و کسی نیست که بیاد دور سرم اسپند بچرخونه که چشمم نزنن

حالا فقط آرزو میکنم مثل شبای قبل به خوابم بیای............ولی...


دلم برات تنگ شده

خیـــــــــــــــــــــــــــلی

خدایا

این روزا حال عجیبی ىارم...

تو دلم اتیش روشن کرىن و مغزم ىاره توی سرم یخ میزنه...

نمیدونم شاد باشم یا غمکین...

یکی از زیباترین و شادترین اتفاقای زندکی یکی از عزیزام زمانی افتاد که داغ نبودن مادربزرکم هنوز داره رو دلم سنکینی میکنه...

این روزا همه بهم طعنه میزنن که تو باید تماشاکر باشی و بس....

و من با خنده نکاهشون میکنم

خدایا

خودت بهتر از همه میدونی که از روزی که رفته روزای خوشمو با خودش برده...

کی میفهمه حالمو جز تو....

کاهی اینقدر خودمو بی تفاوت نشون میدم که بعضیا فک میکنن برام مهم نیست نبودنش و کلی حرف بشت سرم زده میشه

ولی واقعا دیکه نمیدونم جیکار کنمّ..........

خدایا خودت کمکم کن



مادربزکم جات توی جشن مریم خیلی خالیه

باز به خوابم بیا

میخوام یه دل سیر دوباره تو بغلت کریه کنم.....

روز مادر

عمه جون و مادربزرگ گلم روزتون مبارک


امسال اولین سالی بود که بابام و عمو و پسرعمه های بابام روز مادر دیگه سمت گوشی تلفناشون نرفتن تا زنگ بزنن و به مادرشون تبریک بگن

امسال از پشت تلفن دیگه صدای مادربزرگم نمیومد که بابامو ناز میکردو میگفت قربون صدات بشم تنها صدایی که میومد صدای گریه بابا بزرگم بود


سهم منم از داشتنت فقط عکساته که داری میخندی و  اشکای یواشکی من که بی اختیار سرازیر میشه

مادربزرگ



افتاب که غروب مینه انگار همه وزن تاریکی رو میناز رو شونه آدم

مادربزرگم، عزیزم ، کسی که برای بودنم توی خونه اش شوق بوسه های اونو داشتم . . . رفـــــــــــــت

آخه اون هیچ وقت بابابزرگمو تنها نمی دذاش


مادربزرگم، دلم گرفته . . . دارم خفه میشم

میشه بیای، میشه بگی همش یه شوخی بوده ، خدایا بزن تو گوشم تا از این خواب بیدار شم

بابابزرگم بدون تو فقط ناله میکنه

مادبزرگم، می شنوی صدای ناله های عزیزتو، می بینی اشکاشو؟ پاشو همه منتظرن تا از در بیای و برات چای بریزم

چرا چادرتو خاکی کردی؟؟؟ پاشو این چادرو سرت کن چرا پهنش کردن رو خاکت؟

غروب شده، دلم گرفته بود

اومدم سرخاکت و زل زدم بهت... گفتم پاشو با هم حرف بزنیم 2 تایی

پاشو تا مثل روزایی که می رفتیم عید دیدنی دستاتو کرم بزنم و تو بگی ولم کن نمی خواد

پاشو بگو من از مانتو های کوتاه خیلی بدم میاد تا منم بخندمو بگم باشه... پاشو، اگه  قول بدی پاشی قول میدم دیگه اون مانتومو نپوشم. باشه؟؟؟؟؟

پاشو تا دوتایی با هم رف بزنیم چون هیچ وقت این کارو نردیم.

بعداز این همه کار کردن و دویدن امشب خیلی آروم خوابیدی، ظهر که برای آخرین باردیدمت خیلی سفید شده بودی، انگار دیگه نمی خوای واست کرم بزنم

آروم بخوابی آرامش زندگیمون که این روزا هیچ کس آرامش نداره

دلم که تند تند برات تنگ میشد میومدم سرخاکت. غروب که میشد انار 2 سال میشه که ندیدمت اما از وقتی برگشتم خونه دیگه نمی تونم...قول میدی تو تند تند بیای پیشم، آره؟

راستی اگه امشب از خواب بیدار بشی و چای بخوای من یکار کنم؟؟ یادته اون روز از بیرون اومدی و نشستی کنار همون چراغ قرمز تا گرم بشی اومدم برات چای ریختم و تو دعام کردی، یادته؟؟

دلم برای دعاهات تنگ شده


روحت شاد مادربزرگم

که شادی زندگی ما بودی


غم دارم...

سخته از دست دادن عزیزی که تمام سال تحویل های عمرتو با بوسه های اون تحویل گرفتی

امسال آخرین سالی بود که مادربزرگم کنارمون بود

دلم براش تنگ شده و تا ابد تنگ می مونه

کاش میشد یه بار بغلش میکردم و میگفتم چقد دوسش داشتم



خدایـــــــــــــــــــــــــــا

مواظب مادربزرگم باش

بابابزرگم خیلی بی تابه...

نه شیرینم
نه لیلا
من زن افسانه شدن نیستم
دوستم بدار

از تو...

از تو گفتن سوزش چشم می آورد

و از تو نگفتن تورم گلو

بگویم یا نگویم؟..

می آیی


برای آمدنت ...

در هیچ آتشکده ای ،

شمع روشن نمی کنم ...

دلم روشن است ،

می آیی !

بعضی دردها...

برای بعضـــی دردهـا نــه میتوان گریــــــه کَــرد
نـه می توان فریــــــاد زد
برای بعضـــی دردها فقـــط میتوان نگــــاه کَرد و
بی صـــــدا شکست …

امسال

امسال نیــــــــــــز

اولیـــــــــــــــــــــــن سیـــــــــن سفره هفت سینم

ســـــــــــــــــکوت است





عید همتون پیشاپیش مبارک

کوچه های قدیمی


کوچه های قدیمی را باریک میساختن

تا آدم ها به هم نزدیک شوند...

"حتی در یک گذر"

اکنون چه آواره ایم...

در این همه اتوبان پهن...

ولنتاین

ولنتاین امسال …
برای بالشم ، رو بالشی می گیرم !