مردی نزد روانپزشکی رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد.
دکتر گفت به فلان سیرک برو ،آنجا دلقکی هست. اینقدر می خنداندت تا غمت یادت برود.
مرد لبخند تلخی زد و گفت:من همان دلقکم . . .
از خدا می خواهم آنچه را که شایسته توست به تو هدیه بدهد
نه آنچه را که آرزو داری،زیرا گاهی آرزو های تو کوچک است و شایستگی تو بسیار . . .
هیچ چیز غرور مرد را به اندازه ی شادی همسرش بالا نمی برد، چون همیشه آن را مربوط به خودش می داند .
( جانسون )
حتما برات پیش امده وقتی داری به آسمون نگاه می کنی یکی ازت بپرسه دوست داری کدوم ستاره ستاره ی تو باشه؟اکثر آدما میگن اون پر نور ترین ستاره،ولی یادت باشه اونی که از همه پر نورتره علاوه بر تو،تو چشم خیلی های دیگه هم هست.