نیمکت...


مرا یاد بگیر ، نه مثل جبر ، نه مثل هندسه ، مثل آن نیمکت آخر کلاس و دستانی که مدام نام تو را روی چوب حک می کرد

مرا یاد بگیر …

قالی..


مثل قالی نیمه تمام...

ب دارم کشیده ای!!!
یا ببافم...
یا بشکافم...
اول و آخر که به پای تو می افتم

تکرار...

از این تکرار ساعت ها ،
از این بیهوده بودن ها ،
از این بیتاب ماندنها ،
از این تردید ها ، نیرنگها ، شکها ،
از این رنگین کمان سرد آدم ها ،
من از این مرگ باورها و رویا ها پریشانم . . .
دلم پرواز می خواهد . . .