-
عید...
چهارشنبه 27 اسفندماه سال 1393 14:31
این اولین عیدیه که نیستی کنارم تحویل سال اوله تورو ندارم وقتی صدایه تو نمی رسه به گوشم دیگه چه فرقی میکنه که چی بپوشم دلم واسه هیچکی بجز تو تنگ نمیشه یه چیزایی یادم میمونه تا همیشه سال جدید رو بدون تو چطور تحویل بگیرم ... داغ بوسه هایه لحظه تحویل سال همیشه روی گونه هام میمونه ... دلم برات تنگ شده مادربزرگم.. کنارم...
-
ناگهان
جمعه 24 بهمنماه سال 1393 18:08
در میان صحبت این و آن من "ناگهان" طوری غریب دلم رایت تنگ می شود چه اتفاق عجیبی ست این "ناگهان"
-
...
سهشنبه 21 بهمنماه سال 1393 13:38
خدایا... یکبار هم تو پا در میانی کن برای خوشبختی ام پای تو که در میان باشد همه آدم ها پا پس می کشند. بگذار یکبار بگویم برای کنار هم بودنمان اول خدا شروع کرد. بگذار بزرگترین مقصر خوشبختی ام تو باشی تا دیگر از آدمهایت نترسیم... خدایا.... منتظرت می مانم
-
دل...
شنبه 11 بهمنماه سال 1393 19:53
همیشه بر آنم که دل کسی را نشکنم اما وقتی به خودم نگاه می کنم تکه تکه ام....!!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 دیماه سال 1393 21:39
خدایااااااا چ بر سر دنیایم آمده اس؟ حالم ...روزگارم...دنیایم ..خوب نیست. هیچ چیز خوب نیست مگر نگفته بودی بخوان مرا اجابت کنم شمارا.... گم کرده ام...همه چیز را..خودم را..حالم را...تو را فانوست را پایین تر بگیر...راهم تاریک است.میترسم
-
این روزها
دوشنبه 3 شهریورماه سال 1393 03:47
این روزها خوابم نمی آید... فقط میخوابم که بیدار نباشم! چقدر تظاهر کردن و نقاب خنده داشتن خفه کننده و سخته......
-
حال من...
پنجشنبه 16 مردادماه سال 1393 17:56
خدایا.....نگرانم نباش حالم خوب است فقط گاهی چشمانم بی اختیار می بارند باور کن حالم خوب است...ببین لبخند میزنم فقط شبها به چشمانم نگاه نکن...بگذار به دیوار خیره شوند و بگریند تا بمیرند می بینی خدا چقدر حالم خوب است؟؟؟؟ فقط با خواب هایی که میبینم هرشب پیر میشوم میدانم کابوس میبینم... یک روز بیدار خواهم شد...میدانم
-
خیلی
دوشنبه 12 خردادماه سال 1393 13:22
خدایا حواست به گریه های زیر پتویم هست یا تو هم فکر میکنی خوابم؟؟؟!!!!..... یادته..... عید پارسال از بیرون اومدی و دیدی گریه کردم و برای اولین برا اشکمو دیدی پرسیدی چی شده؟؟؟ گفتن دستش رفته لا در ماشین... سریع رفتی و اسپند دود کردی و اوردی دور سرم چرخوندی و گفته چشمش زدن نوه امو...امروز خوشگل شده بود مادربزرگم...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1393 17:28
خدایا این روزا حال عجیبی ىارم... تو دلم اتیش روشن کرىن و مغزم ىاره توی سرم یخ میزنه... نمیدونم شاد باشم یا غمکین... یکی از زیباترین و شادترین اتفاقای زندکی یکی از عزیزام زمانی افتاد که داغ نبودن مادربزرکم هنوز داره رو دلم سنکینی میکنه... این روزا همه بهم طعنه میزنن که تو باید تماشاکر باشی و بس.... و من با خنده نکاهشون...
-
روز مادر
چهارشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1393 20:18
عمه جون و مادربزرگ گلم روزتون مبارک امسال اولین سالی بود که بابام و عمو و پسرعمه های بابام روز مادر دیگه سمت گوشی تلفناشون نرفتن تا زنگ بزنن و به مادرشون تبریک بگن امسال از پشت تلفن دیگه صدای مادربزرگم نمیومد که بابامو ناز میکردو میگفت قربون صدات بشم تنها صدایی که میومد صدای گریه بابا بزرگم بود سهم منم از داشتنت فقط...
-
مادربزرگ
جمعه 29 فروردینماه سال 1393 23:30
افتاب که غروب مینه انگار همه وزن تاریکی رو میناز رو شونه آدم مادربزرگم، عزیزم ، کسی که برای بودنم توی خونه اش شوق بوسه های اونو داشتم . . . رفـــــــــــــت آخه اون هیچ وقت بابابزرگمو تنها نمی دذاش مادربزرگم، دلم گرفته . . . دارم خفه میشم میشه بیای، میشه بگی همش یه شوخی بوده ، خدایا بزن تو گوشم تا از این خواب بیدار شم...
-
غم دارم...
شنبه 23 فروردینماه سال 1393 10:41
سخته از دست دادن عزیزی که تمام سال تحویل های عمرتو با بوسه های اون تحویل گرفتی امسال آخرین سالی بود که مادربزرگم کنارمون بود دلم براش تنگ شده و تا ابد تنگ می مونه کاش میشد یه بار بغلش میکردم و میگفتم چقد دوسش داشتم خدایـــــــــــــــــــــــــــا مواظب مادربزرگم باش بابابزرگم خیلی بی تابه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 23:13
نه شیرینم نه لیلا من زن افسانه شدن نیستم دوستم بدار
-
از تو...
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 23:08
از تو گفتن سوزش چشم می آورد و از تو نگفتن تورم گلو بگویم یا نگویم؟..
-
می آیی
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 23:01
برای آمدنت ... در هیچ آتشکده ای ، شمع روشن نمی کنم ... دلم روشن است ، می آیی !
-
بعضی دردها...
شنبه 24 اسفندماه سال 1392 22:55
برای بعضـــی دردهـا نــه میتوان گریــــــه کَــرد نـه می توان فریــــــاد زد برای بعضـــی دردها فقـــط میتوان نگــــاه کَرد و بی صـــــدا شکست …
-
امسال
چهارشنبه 21 اسفندماه سال 1392 12:09
امسال نیــــــــــــز اولیـــــــــــــــــــــــن سیـــــــــن سفره هفت سینم ســـــــــــــــــکوت است عید همتون پیشاپیش مبارک
-
کوچه های قدیمی
پنجشنبه 15 اسفندماه سال 1392 23:29
کوچه های قدیمی را باریک میساختن تا آدم ها به هم نزدیک شوند... "حتی در یک گذر" اکنون چه آواره ایم... در این همه اتوبان پهن...
-
ولنتاین
جمعه 9 اسفندماه سال 1392 23:24
ولنتاین امسال … برای بالشم ، رو بالشی می گیرم !
-
غم بزرگ
سهشنبه 1 بهمنماه سال 1392 23:21
می شود صدایت را همیشه در خواب من جا بگذاری؟ مدت هاست که عزیزانت،نوه هایت و نزدیکانت خواب بودنت را می بینند اما....... تو هیچگاه صدایت را در خواب هیچکدامشان جا نمی گذاری سخت است حتی نوشتن از نبودن تو و سخت تر از همه خبر از هیچگاه ندیدنت خبر از دست دادن عمه ی عزیزی که دنیا را داغدار کرد شاید نوه ات نباشم اما کمتر از نوه...
-
نیمکت...
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 19:54
مرا یاد بگیر ، نه مثل جبر ، نه مثل هندسه ، مثل آن نیمکت آخر کلاس و دستانی که مدام نام تو را روی چوب حک می کرد مرا یاد بگیر …
-
قالی..
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 19:51
مثل قالی نیمه تمام... ب دارم کشیده ای!!! یا ببافم... یا بشکافم... اول و آخر که به پای تو می افتم
-
تکرار...
سهشنبه 24 دیماه سال 1392 19:47
از این تکرار ساعت ها ، از این بیهوده بودن ها ، از این بیتاب ماندنها ، از این تردید ها ، نیرنگها ، شکها ، از این رنگین کمان سرد آدم ها ، من از این مرگ باورها و رویا ها پریشانم . . . دلم پرواز می خواهد . . .
-
سهراب
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 00:28
آی ی ی ی ی ی سهراب!! خانه باشد طلبت... دل من سخت گرفته است بگو، شانه ی دوست کجاست...؟ دل نوشته های عاشقانه
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1392 14:01
خدایــــــــــــــــــــــا یک معجــــــــــــــــــــزه می خوام یک معجزه بزرگ در حد خــــــــــدا بودنت خودت بهتر می دانی معجزه ای که اشکـــــــــــــــ شوقم را جاری کند نا امید نیستم فقط دلتنـــــــــــــــــــــــگم
-
عصا...
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 18:01
وقتی عصا زیر بغل دل شکسته ام دادم وبا درد بلند شدم صدای خنده ی خدا را شنیدم.. صدای کف زدنش را که به خاطر خلقت من دوباره به خودش افرین میگفت!!
-
شب..
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 17:55
شب که میشود نبودن هایت را زیر بالش میگذارم و شجاعت خود را زیر سوال... دوام میاورم تا فردا؟؟؟
-
خاطره ها..
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 17:51
خاطره ها را رشوه میدهم به روز هایم تا از بی تو بودن ،صدایشان در نیاید…
-
مد...
یکشنبه 13 اسفندماه سال 1391 20:04
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA ב آریمـ جآیے "زنـ ב گـــے" میڪنیم ڪـِ : هَرزگے "مـُـــــ ב" اســت !! بے ـآبرویـــے ڪلـــــآس اســـت !! مَســـــــتےُ ב و ב تَفـــریــح اســـت !!! בُ وستــے بــا "پســر" روشــ טּ فکــرے اســت !!!! گــُـرگ بــو בטּ رَمـــز مُوفقیتــ اســـت !!!...
-
سیب...
پنجشنبه 7 دیماه سال 1391 23:44
در عجبم از سیب خوردنِ مان که از آن فقط ” چوبش ” باقی می ماند. مگر این همه چــــــوب که خوردیم از یک سیــــب…..شروع نشد !؟