خسته ام...

نشستم....

خسته شدم....

دیگر قایق نمیسازم...

پشت دریاها هر خبری که میخواهد باشد باشد....

وقتی از تو خبری نیست....

قایق میخواهم چه کار....

مرا همین جزیره کوچک تنهایی هایم بس است......!

......

خالق من بهشتی دارد نزدیک

زیبا و بزرگ...

و دوزخی دارد

به گمانم کوچک و بعید

و در پی سودایی است که ببخشد مارا