با تو زندگی می کنم

 

 

تو نیستی
اما من برایت چای می ریزم
دیروز هم که نبودی
برایت بلیط سینما گرفتم

دوست داری بخند
دوست داری گریه کن
و یا دوست داری
مثل آینه مبهوت باش
مبهوت من و دنیای کوچکم
دیگر چه فرق می کند
باشی یا نباشی
من با تو زندگی می کنم... 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــ 

گوشتو بیار جلو . . .  

میخوام فقط بین خودمو خودت باش 

*دلم برات خیلــــــــــــــــــی تنگ شده*

لبخند تو

لبخند که می زنی

باران می گیرد

پنجره آفتاب می شود

شمعدانی ها

دست تو را می بویند

و دلم ... بر بام رنگین کمان

عروس پنجره اش را

تا انتهای عشق

می رقصد

لبخند که می زنی

آسمان ...

چقدر خوشبخت است. . .

دلم بازم پر شده از دلتنگی

 

 

خیلی وقت است ندیدمت و هر بار که شروع می کنم به شمارش دقیقه هایش قلبم از غصه درد می گیرد. 

دلتنگی هایم را مثل بغض های ندیدنت هر روز قورت می دهم اما وقتی لبریز می شود دیگر تسلیم می شوم. این درد عجیب یک به یک از چشمانم سرازیر می شود و کلی سبک می شوم. 

دیگر گلویم درد می گیرد از این حجم بغض که در گلو مانده.دکتر می گفت چاره اش یک بسته فریاد است. 

جک می گفت.در این هیاهوی آدم ها نمی شود حرف زد چه برسد به فریاد 

حرف می زنم می گویند دیووانه است اگر فریاد بزنم دیگر . . . 

 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

غصه که بیخ گلومو میگیره واقعا گاهی میخوام با سر بزنم تو دیوار خودمو 

 

ببخشید اگه دیوارهای وبلاگم ترک برداشته

قرص

 

 

می شه با یه قرص کوچولو .. مشکل رو حل کرد ! و راحت خوابید. ولی من دوست دارم .. به چشمات فکر کنم !.. و تا خود صبح .. درد بکشم

بارانی

 

 

امشب حال و هوای آسمان هم مثل هوای دل من شده  

عجیب گرفته است!!!! 

 

امشب ابرها هم با اشک هایم همرامی کردند 

 

امشب ابرها بغضهایشان را در آغوش آسمان شکستن و حالا آرام شدند 

 

اما مـــــــــــــــــــــــــــن  . . . 

 

هیچ سهمی ار آغوش آسمانی ات ندارم و بغضهایم تا تو نباشی هرگز به ژایان نمی رسند و مثل آسمان آرام نمی شوم . . .!!!!! 

 

پس بیــــــــــــــــــا و بـــــــــــــــــــــــاش . . . که با بودنت دنیا از آن مـــــــــــــــــن است . . . 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

این روزا هوای دلم زود به زود بارونی میشه 

چه کنم؟؟؟؟؟ 

بهانه ی دیدن تو را می گیرد 

بعضی وقتا

 

بعضــــے وقتــــا هستــــ کــــه دوس دارے یکــــے

کنــــارتــــ بــــاشــــه... محکــــمـ بغلــــت کنــــه...

بــــذاره اشکــــ بــــریــــزے تــــا سبکــــ بشــــے....


بعــــد آرومـ تــــو گــــوشتــــ بگــــه: (( دیوونه چته؟ من

که باهاتم! ))

تـــــــــــــــــــــــولد . . .

 

 

می بخشم 

 

اگر آسمان را هدیه ام کنند بی آنکه  

 

او که باید تولدم را به یاد نیاورد . . . 

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

روز های پیش از امروز من به دنیا آمدم.من محکوم بودم به دوست داشتن 

و سال هاست این حکم در حال اجراست 

و چند شب پیش سالگرد همین حکم زیبا بود 

فقط کاش . . . 

فقط کاش تو مرا به یاد می آوردی. . . 

 

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

 

بدون تو هزاران آهنگ شاد در جشن تولدم نیز نتوانست مرا شاد کند 

 

اما من تو را می دیدم کنار در ایستاده بودی . تو کنار آروزهای من بودی  

 

ما با هم شمع ها را خاموش کردیم. شمع های روزهای تاریک دور از تو را 

 

تو لحظه لحظه با من بودی بی آنکه کسی تو را ببیند

دیشب تنها من بودم و تو  

 

و تنها شمع های کیک این راز را می دانند. . .

__________________


فقط ای کاش

تولدم را به یاد می آوردی

 

 

دلتنگی



دلتنگی عین یه مار اومده رو قلبم نشسته

هر چند لحظه ...
یا چند ساعت گاهی هم چند روز یک بار میآد نیششو فرو میکنه تو قلبم ...
گُر میگیرم ..
بعد آرووم میشم ..
دوباره....................



عجیب برایت دلتنگم.دلتنگ تر از هر زمانی . . .

دل خوش نزدیک است...

دل خوش نزدیک است - باورش کن و بگو ، داد بزن

آی ای مردم دل خوش نزدیک است .

و اگر شاعر باران و طبیعت پرسید :دل خوش سیری چند؟

دست در دست شعورش بدهیم . تا که با هم برسیم سر یک کوچه سبز

ونشانش بدهیم دل خوش یعنی که :

پدرت امشب هم به سلامت برگشت

وقت صبحانه خدا

از سر سفره مهر لقمه عشق به مادر میداد.

دل خوش یعنی که :

خواهرت مثل تو خوشبختی را ، از لب پنجره آویزان کرد

یا همین کودک دیروز و پریروز خیال

مرد امروز نگاهت شده است

دل خوش نزدیک است

دل خوش آنجایی است که هوایش همه از عطر کسی لبریز است

که تو از راه دراز ، از دل ابر امید ، از خدا هدیه گرفتی و سپس

شکر آن یادت رفت

دل خوش چشمانی است که در انبوه هر غصه و غم

آن یکی لحظه شیرینش را از سر شوق و شعف می چیند

دل خوش نزدیک است

دل خوش یعنی که :

مثل هر صبح بهار از دل شبزده و سرد غرور بر سر باغچه قلب همه

گرم و شیرین و پر از عشق بتابیم وسلامی بدهیم

تا دل بسته هر دانه مهر با حضور من وتو

تا خود سبز خدا رشد کند

دل خوش نزدیک است

پی آن تا ته دنیا ندویم

یا در انیشه دیروز به آرامش آن شک نکنیم

دل خوش نزدیک است

باورش کن و بگو داد بزن

آی ای مردم شهر دل خوش نزدیک است

به خدا ایمتن دارم حتی اگر سکوت کرده باشد...



ما خدا را گم می کنیم ...... در حالی که او در کنار نفس های ما جریان دارد

خدا اغلب در شادی های ما سهیم نیست .

تا به حال چند بار از خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای ؟

تا به حال به او گفته ای که چقدر خوشبختی؟؟؟

که چقدر همه چیز خوب است؟

که چه خوب است که او است ؟

خدا همراه همیشگی سختی ها و خستگی های ماست .

زمانی که خسته و درمانده به طرفش می رویم ، خیال می کنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم او ما را دیده و حس کرده اما...

گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه او به ماست .

خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد

به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم

به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد.

(دیوار نوشته ی مربوط به ویرانه های جنگ جهانی )

گفتـگوهای کـودکـانه با خـدا




خدای عزیز!

به جای اینکه بگذاری مردم بمیرند و مجبور باشی آدمای جدید بیافرینی، چرا کسانی را که هستند، حفظ نمی‌کنی؟

خدای عزیز!
شاید هابیل و قابیل اگر هر کدام یک اتاق جداگانه داشتند همدیگر را نمی‌کشتند، در مورد من و برادرم که مؤثر بوده.


خدای عزیز!
آیا تو واقعاً نامرئی هستی یا این فقط یک کلک است؟

خدای عزیز!
این حقیقت داره اگر بابام از همان حرف‌های زشتی را که توی بازی بولینگ می‌زند، تو خانه هم استفاده کند، به بهشت نمی‌رود؟

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً می‌خواستی زرافه اینطوری باشه یا اینکه این یک اتفاق بود؟

خدای عزیز!
من به عروسی رفتم و آن‌ها توی کلیسا همدیگر را بوسیدند. این از نظر تو اشکالی نداره؟

خدای عزیز!
آیا تو واقعاً منظورت این بوده که "نسبت به دیگران همانطور رفتار کن که آنها نسبت به تو رفتار می‌کنند؟" اگر این طور باشد، من باید حساب برادرم را برسم.


خدای عزیز!
بخاطر برادر کوچولویم از تو متشکرم، اما چیزی که من به خاطرش دعا کرده بودم، یک توله سگ بود.

خدای عزیز!
وقتی تمام تعطیلات باران بارید، پدرم خیلی عصبانی شد. او چیزهایی درباره‌ات گفت که از آدم‌ها انتظار نمی‌رود بگویند. به هر حال، امیدوارم به او صدمه‌ای نزنی.


خدای عزیز!
از همۀ کسانی که برای تو کار می‌کنند، من نوح و داود را بیشتر دوست دارم.

خدای عزیز!
فکر نمی‌کنم هیچ کس می‌توانست خدایی بهتر از تو باشد. می‌خوام اینو بدونی که این حرفو بخاطر اینکه الان تو خدایی، نمی‌زنم.


خدای عزیز!
ما خوانده‌ایم که توماس ادیسون نور را اختراع کرد. اما توی کلاس‌های دینی یکشنبه‌ها به ما گفتند تو این کار رو کردی. بنابراین شرط می‌بندم او فکر تو را دزدیده.

خدای عزیز!
آدم‌های بد به نوح خندیدند و گفتند: "تو احمقی چون روی زمین خشک کشتی می‌سازی" اما اون زرنگ بود. چون تو رو فراموش نکرد. من هم اگر جای اون بودم همین کارو می‌کردم.

خدای عزیز!
لازم نیست نگران من باشی. من همیشه دو طرف خیابان را نگاه می‌کنم.

خدای عزیز!
هیچ فکر نمی‌کردم نارنجی و بنفش به هم بیان. تا وقتی که غروب خورشیدی رو که روز سه‌شنبه ساخته بودی، دیدم، معرکه بود.

شرح حال . . .



آرزو دارم وقتی لبخند دنبال جایی برای نشستن می گردد

تو در آن نزدیکی باشی . . .




عاشقِ تمامِ کلماتی هستم

که تو با آن جمله می‌سازی

تا به دورغ بگویی دوستم داری . . .






تو را دوست دارم بدون این که علتش را بدانم

محبتی که علت داشته باشد یا احترام است، یا ریا . . .





اگر روزی بین رفتن و ماندن شک کردی

حتما برو، بی معطلی

چون نمی بایست کار به شک می کشید که بیاندیشی یا نیاندیشی . . .







مرا به ذهنت بسپار، نه به دلت

من از گم شدن در جاهای شلوغ می ترسم . . .








فقط چند قدم ، مانده بود برسم به تو . . . اگر این خواب ادامه داشت . . .









زخمی عمیق بر پهلویم است، روزگار نمک می پاشد و من پیچ و تاب می خورم

و همگان گمان می کنند که من مستم و می رقصم . . .





حافظ هنوز اصرار دارد ، خبر خوشی در راه است!

تو کجای دنیای منی که هر چه می آیی نمی رسی . . . ؟




از تمام دار دنیا ، تنها یک چیز دارم : دوستت !






گاهی تنهایی آنقدر قیمت دارد که درب را باز نمی کنم

حتی برای “تو” که سالها منتظر در زدنت بودم . . .




ماه من ، نماز آیات می خوانم ، وقتی گرفته ای !









لحظه دیدار


لحظه‌ی دیدار

 

لحظه‌ی دیدار نزدیک ست.

باز من دیوانه‌ام، مستم.

باز می‌لرزد، دلم، دستم.

باز گویی در جهان دیگری هستم.

 

های!نخراشی به غفلت گونه‌ام را، تیغ!

های،نپریشی صفای زلفکم را، دست!

و آبرویم را نریزی ،دل!

-ای نخورده مست-

لحظه‌ی دیدار نزدیک ست.



اخوان ثالث

یادمان باشد . . .

یادمان باشد که همیشه ذره ای حقیقت پشت هر "فقط یه شوخی بود"

کمی کمی کنجکاوی پشت "همینطوری پرسیدم"

قدری احساسات پشت "به من چه اصلا"

مقداری خرد پشت "چه میدونم"

واندکی درد پشت "اشکالی نداره" وجود دارد . . .

دلمان که میگیرد ، تاوان لحظاتی است که دل بسته بودیم . . .



منبع:  www.mediajavan.tk


با تو نیستم . . .


با تو نیستم

تو نخوان
با خودم زمزمه میکنم

.

.
.

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام


فقط کمی

تو را کم اورده ام

یادت هست؟ میگفتم در سرودن تو ناتوانم؟ واژه کم می اورم برای گفتن دوستت دارمها؟

حالا تـــمــــــــام واژه ها در گلویم صف کشیده اند

با این همه واژه چه کنم؟

تکلیف اینهمه حرف نگفته چه می شود؟

باید حرفهایم را مچاله کنم و بر گرده باد بیاندازم

باید خوب باشم

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط کمی

بی حوصله ام

آسمان روی سرم سنگینی میکند

روزهایم کش امده

هر چه خودم را به کوچه بی خیالی میزنم

باز سر از کوچه دلتنگی در میاورم

روزها تمام ابرهای اندوه در چشمان منند ولی نمی بارند

چون

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

تمام خنده هایم را نذر کرده ام که گریه ام نگیرد

اما شبها..

وای از شبها

هوای آغوشت دیوانه ام میکند

موهایم بد جوری بهانه دستانت را میگیرند

تک تک نجواهای شبانه ات لا به لای موهایم مانده اند


کاش لا اقل میشد فقط شب بخیر شبها را بگویی تا بخوابم

لالایی ها پیشکش

من خوبم ....من آرامم......من قول داده ام

فقط نمیدانم چرا هی آه میکشم

آه

و

آه

و بازم آه

خسته شدم از این همه آه

شبها تمام آه ها در سینه منند

ان قدر سوزناک هستند که می توانم با این همه آه دنیا را خاکستر کنم

اما حیف که قول داده ام


من خوبم ....من آرامم......

فقط کمی دلواپسم

کاش قول گرفته بودم از تو

برای کسی از ته دل نخندی

می ترسم مثل من عاشق خنده هایت شود

حال و روزش شود این...

تو که نمی مانی برایش آنوقت مثل من باید

آرام باشد .....خوب باشد..... قول داده باشد

بیچاره..

...................................................

نترس باز شروع نمیکنم اصلا تمام نشده که بخواهم شروع کنم


همین دلم برایت تنگ شده را هم به تو نمی گویم

تو راحت باش

من خوبم ....من آرامم......


آخر من قول داده ام که آرام باشم

باورت می شود؟ من خوبم


خاطره حیدری زاده

بیچاره قلوه سنگ . . .



بیچاره قلوه سنگی که از دست کودکی به سوی پرنده ای پرتاب می شود...

مانده بر سر دور راهی...
دل کودک را بشکند یا بال پرنده را.


                                                          منبع:www.mediajavan.tk

راز این هستی

                                              راز این هستی چیست؟
                                              ما چرا آمده ایم؟
                                              کار ما نیست گذر از هستی،
                                              گذر از آدم ها
                                              کار ما شاید
                                              پر کردن تنهایی یک دل تنها باشد


تسلیت...



شهادت سالار شهیدان

این بزرگ مرد عالم را به همه ی شیعیان او در سراسر دنیا تسلیت عرض میکنم

التماس دعا...